نوشته داگمار گیسِکه، ترجمه مینا آقالویی
در کتابخانه های عمومی چیزهایی فراتر از کتاب خواندن اتفاق می افتد. چند سالی است که “اتاقهای کتاب خوانی” (نامِ قدیمی این مکانها) خدماتشان را گسترش داده اند.
همین اتفاق در کتابخانه مرکزی “ماریا بوخ” در خیابانِ گوتز درتمپلهاف نیز رخ داده است. در یک دیدارِ چهار ساعته در تاریخ 14 ژوئن، در باغی با هوایِ عالی و مناسب برای دورانِ کورونا(برای فاصله گذاری اجتماعی) و این وقتِ سال، فعالیتی فراتر از کتاب خوانی در این کتابخانه روی داد. برنامه این بود که دو باغچه ی مرتفع در این مکان ساخته، بسترسازی و گلکاری شوند. برایِ آماده سازی، نامه ای به سازمانی نزدیک به نامِ”Feldblume“، واقع در پشتِ تالار شهرک، نوشته شد که در آن خواستار همکاری و کمک های احتمالی آنها بودیم.
این درخواست به رئیس آموزش باغ نیز ارسال شد و بلافاصله به ما کمک کردند و نهال، سبزیجات وهمچنین گل و مواد مورد نیاز برای پر کردن باغچه ها را برای ما فراهم کردند. یک روز قبل از این رویداد، گروه ما که همه شرکت کنندگانِ داوطلب بودند، هر چه را که برای باغبانی نیاز داشتند به باغ بردند.
Ch و من به طور خودجوش تصمیم گرفتیم که روز بعد در ورکشاپ شرکت کنیم. بنابراین روز بعد به موقع در محل حاضر شدیم و هیجان زده بودیم که ببینیم چه کسِ دیگری ممکن است علاقه مند به شرکت دراین پروژه باشد. ده نفراعم از پیر و جوان علاقمند به شرکت در این ورکشاپ بودند و برای چالش های این کارگاه آماده بودند. بیشتر آنها یکدیگر را نمی شناختند، اما به سرعت نقاط مشترکی برای همصحبتی پیدا کردند.
پس از مقدمه ای کوتاه و توضیح وظایف، کار را شروع کردیم. برای انجامِ هر بخش از کار گروهی تشکیل شد. برای من خیلی جالب بود وقتی میدیدم که هیچ بحث طولانی وجود نداشت – گروهها خودشان تشکیل شدند. برخی در حال اره کردن بودند، برخی دیگر باغچه های مرتفع را درست می کردند و برخی تخته های اره شده را به عنوانِ نیمکت در کنارِ باغچه ها قرار می دادند. به هر حال، کرونا در آینده و به مرور زمان از بین می رود و آن زمان افراد قادر خواهند بود از این نیمکت ها به عنوان مکانی آرام و ساکت برای نشستن و کتاب خواندن استفاده کنند.
سپس، باغچه ها را با لایه اول یعنی خرده چوبهای کهنه، شاخه ها و سایر مواد آلی پر کردیم و این کار را با هرس کردنِ تعدادی از بوته های مجاور انجام دادیم و شاخه های وحشی آنها را مرتب کردیم. در طول این پروسه، فانتزی، تخیل و خودانگیختگی یک ضرورت بود. بطور اتفاقی برنامه خبری “برلینر آبندشائو” در محل ورکشاپ حاضر شد و گزارشی را ضبط کرد که آن شب پخش شد.
وقتی که فهمیدیم که می توانیم مقدار بیشتری از موادِ پرکننده استفاده کنیم، به سرعت مقداری کود و کمپوست زباله اضافی را از باغ آموزش آوردیم. سپس کاشتِ گیاهان شروع شد. با هم، تصمیم گرفتیم که کدام گیاه را کجا بکاریم – کمکهای مالی ای نیز علاوه بر کمک هایِ باغ آموزش، از طرف دیگران انجام شد. اینجا نیز، هیچ بحث و گفتگوی خاصی نبود- هرچه در باغچه ها جا نمی شد، بطور خودکار جایِ دیگری کاشته می شد و یا برای وُرکشاپِ بعدی که برای چند روز بعد در کتابخانه منطقه Marienfelde برنامه ریزی شده بود کنار می گذاشتیم.
آن روز برای من، یک روزِ آموزنده و جالب بود. از یک طرف، برگزارکنندگانِ وُرکشاپ آزادی زیادی را به گروه می دادند بدون اینکه بگذارند ما سردرگُم شویم و از طرف دیگر، من یک بارِ دیگر فهمیدم که برای ایجاد چیزهای پایدار به میزان اندکی تلاش و منابع مختصری نیاز است. و این که مردم حتی می توانند در دنیای امروز با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. این تنها با نگاهی باز و علاقه به ارتباط با دیگران ممکن است.
و حالا من بالاخره می دانم که چطور یک باغچه زیبا درست کنم!