* (Heimat) خانه- قسمت دوم

نوشته یودیت آلبرشت

اینکه کجا متولد میشویم اتفاقی است
اینکه بمانیم یا برویم، تصمیم یا سرنوشت است.

خانه می تواند چیزی باشد که انتخاب می کنیم یا چیزی که هیچوقت نداشته ایم.
بعضی ها حتی به آن فکر هم نمی کنند
خانه می تواند به معنای دوست یا خانواده باشد
خانه چیزی است که ما سعی در حفظ آن داریم
ممکن است کشورمان را گم کنیم

یا ممکن است به یکباره در خانه خودمان احساس غریبگی کنیم
خانه می تواند چون باری سنگین یا خاطره سخنانی گرم و یا آغوشی دلپذیر باشد
خانه می تواند زبانی باشد که در آن دنیای درونی خود را توصیف می کنیم.
خانه می تواند احساس درک شدن و پذیرفته شدن باشد
وطن
خانه می تواند به معنای حسِ امنیت باشد، هرچند بسیاری از وطن ها ناامن هستند
خانه می تواند داستان های نیاکانِ ما باشد، یک بو، یک صدا، یک حرکت
پرسه زدن در خیابانها و محله های آشنا، همان جاده ای که همیشه از آن می گذریم
حس کردن در خانه بودن زورکی نمی شود. می شود بیش از یک خانه داشت.
خانه همیشه همزمان گذشته و حال است،
داشتن آن، از دست دادن آن، جستجوی آن بر آینده ما تأثیر گذار است.
گاهی نزدیکتر، گاهی دورتر
به نظر می رسد مهم باشد…

عمو و دایی بزرگِ من بعد از فروافتادنِ دیوار برلین. هر دو سالها به دلیل وجود دیوار، یکدیگر را ندیده بودند.